آوا وتولدی تازه ...روزگاری دیگر

بخواهید که بشما داده خواهد شد ، بجوئید،که خواهید یافت ،بکوبید ، که در به رویتان باز خواهد شد (متی 7-7)

آوا وتولدی تازه ...روزگاری دیگر

بخواهید که بشما داده خواهد شد ، بجوئید،که خواهید یافت ،بکوبید ، که در به رویتان باز خواهد شد (متی 7-7)

مشخصات بلاگ
بایگانی

هدیه ی نوروزی برای یاران ایمانی

دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

یاران ایمانی ،سه داستان متفاوت را به عنوان هدیه ی نوروزی از من پذیرا باشید ، باشد که قبول افتد و چه در نظر آید:

مهم نیست چه کسی باشی 

- "در دشتی دور افتاده ، شیری روز را با شکمی گرسنه آغاز می کند. او باید برای بقا ، حتما ،امروز  شکار کند. در آن حوالی آهویی ، روز را با ناز شروع  کرده و از علفزار های وسیع لذت می برد. در ساعتی از روز ، شیر به آهو رسیده و به طرف او خیز بر می دارد . آهو فرار کرده و به سرعت می دود . شیر نیز بدنبال او شروع به دویدن می کند. هردو ، به سرعت می دوند . آهو برای زنده ماندن به سرعت دویدنش می افزاید . شیر نیز برای زنده ماندن ، به غذا و این آهو نیاز منداست . بقای هر دو ،منوط  به خوب دویدنشان است ..

- آری !! شرط زندگی اینگونه است . مهم نیست که شیرباشی   و یا آهو ، مهم این است که دویدن را خوب بلد باشی ."

آیا میدانی که کیستی ؟

" روزی سرخپوستی  ، تنها در جنگل گردش میکرد که تخم عقابی را روی زمین دید ، به خیال این که تخم مرغ معمولی است، آن را در لانه ی یک مرغ گذاشت. جوجه ی عقاب نیز همانند دیگر جوجه های مرغ از تخم بیرون آمده و مانند آن ها شروع به راه رفتن و دانه چیدن کرد

 یک روز زیبای بهاری عقاب کوچولو که اندکی بزرگ تر شده بود متوجه پرنده زیبا و باشکوهی شد که در پهنه ی آسمان پرواز می کرد.

پرسید: این چه پرنده ای است ؟ مرغ با مهربانی پاسخ داد این عقاب است زیبا ترین ، با شکوه ترین و  قوی ترین پرنده دنیا !

عقاب با خود اندیشید که چقدر خوب بود اگر او هم عقاب بود و این گونه توانمند و با جلال  پرواز کرده سینه ی آسمان آبی را می شکافت .

 اما چون باور داشت که جوجه مرغ معمولی است خیلی زود همه چیز را فراموش کرد و به دانه چیدن مشغول شد و تمام عمررا همچون مرغ خانگی سپری کرد  "

-  " بعضی ها هیچوقت متوجه ظرفیت های موجود خود نمی شوند . اینکه چه توانایی هایی داشته  و چه عظمت هایی را در نهاد خود نهفته دارند ،تا ابد برایشان پوشیده می ماند. پوسته بر پوسته افزوده ، " خود " را از درون به زنجیر می کشند . " عادت " ها ، همانند عشقه ها یی پیچ در پیچ تمامی هستی آنها را مچاله می کنند . "

نگاهت چه چیزهای را می بیند ؟

"- در زمانهای بسیار دور ، مردجوانی برای درک معنی زندگی به تکاپو می افتد ،دشتها ، کوهها و دریاها را در می نوردد .هرکسی راکه می بیند ، می پرسد :

-" زندگی چیست ؟"هر کس به فراخور خود پاسخی می دهد . هیچ کدام از جوابها برای او قانع کننده نیست .

به جستجوی خود ادامه می دهد . در روستایی دور افتاده ، نشانی مرد سالخورده ی دانایی  در پشت  کوههای سر به فلک کشیده  را به او می دهند.به امید اینکه  شاید او پاسخ را بداند ، متحمل رنج های سختی می شود، ولی نهایت به پیردانا می رسد .از او می پرسد :

-" زندگی چیست ؟"

-پیر دانا پاسخ می دهد :

- "جواب را می دانم ولیکن از تو آزمونی خواهم گرفت ، در صورت موفقیت ، به تو نیز خواهم گفت . "

مرد جوان سرآسیمه و با هیجان ، آمادگی خود را برای هر آزمونی اعلام می کند .مرد دانا قاشقی پر از روغن زیتون را بدست جوان می دهد .

-" با این قاشق باغ را یک دور کامل می زنی . نباید حتی قطره ایی از روغن قاشق ریخته شود !"

جوان با دقت تمام ، با تمرکز کامل بر روی قاشق ، باغ را دور زده و با هیجان نزد پیر دانا می رسد . مرد دانا به پسر نگریسته ومی گوید :

-" روغن از قاشق نریخته است . بگو ببینم در باغ چه دیدی ؟"

مرد جوان با دستپاچگی می گوید :"من به باغ توجه نکردم ، تمام حواس من به قاشق و روغن داخل آن بود ."

-مرد دانا می گوید :"حالا قاشق بدست باغ را دوباره دور بزن و آنچه را دیدی در برگشت، برایم نقل کن "

مرد جوان باغ را دور می زند. مبهوت زیبایی های باغ می شود . گل های رنگارنگ زیبا ، درختان با شکوه و نهرهایی پر از آب زلال او را محسور می کند . چون نزد پیر دانا می رسد ، با آب و تاب   ظرافتهای نهفته ی در باغ را تعریف می کند .مرددانا لبخندی زده و می گوید :

-" اما در قاشق روغنی نمانده است ."و اضافه می کند :

-" زندگی با نگاه تو معنی پیدا می کند !اگر فقط به یک نکته بنگری ، زندگی جریان می یابد و تو متوجه گذر آن نمی شوی .از سویی دیگر ، اگر زیبایی های  زندگی را در یافته و خود را در بند آن کنی ، آنچه را که در کف داری از دست خواهی داد.زندگی آن جریانی است که با نگرش خود ، با جهان بینی خود ، بدان معنی خواهی داد. ""

آمنه هاشمزاده

شیفیلد - انگلستان

  • آمنه هاشم زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">